اقدام ناشایست فائزه هاشمی در ملاقات با عناصر بهایی موجی از اعتراضات مردم مسلمان ایران را در پی داشته است. نکته این است که به‌رغم درخواست آقای هاشمی، دختر او از عذرخواهی در این مورد سرباز زده است

به نام پدر
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

خیلی سال پیش یک روحانی جوان که تا آن روز کمتر از سایرین دیده شده بود، کنار امام نشست و حکم نخست‌وزیری مهندس بازرگان را خواند. آن روحانی جوان اما خیلی زود به یکی از مهمترین شخصیت‌های انقلاب تبدیل شد. او اولین رئیس مجلس شورای اسلامی، رئیس‌جمهور و رئیس مجلس خبرگان هم شد. در مورد این روحانی حرف زیاد است؛ برخی با تکرار این جمله که ملاک حال فعلی افراد است می‌گویند او این روزها خیلی فرق دارد با آن روحانی جوان سال‌های اول انقلاب. می‌گویند تغییرات زیادی کرده و البته دلایل بسیاری هم برای این شیفت شخصیتی او بر می‌شمرند. برخی اما می‌گویند هیچ تغییری نکرده؛ او از اول هم همین بوده لکن آن زمان خودش را جزئی از حاکمیت می‌دانسته و جامعه هم چنین حسی داشته و چون این جایگاه او را در قالب مدافع حاکمیت قرار می‌داده نمی‌توانسته آنچه امروز بروز می‌دهد را نمایان کند. بالاخره اینکه این یک معما شده که چرا این روحانی شبیه آن روحانی اول انقلاب نیست، لااقل در عرصه عمومی!
آن روحانی دیگر جوان نیست اما جنجال‌های او و جنجال‌های پیرامون او همچنان ادامه دارد. جنجال‌هایی به داغی جنجال‌های همان روزها! گاهی خودش جنجال می‌آفریند و گاهی افراد نزدیک و پیرامون او جنجال درست می‌کنند. این روزها یک اتفاق جدید هم افتاده است؛ دختر این روحانی کنار یک بهایی تازه آزاد‌شده نشسته، عکس یادگاری انداخته و به مظلوم‌نمایی دروغین این فرقه ضاله رسمیت داده است. این دختر آن روحانی البته تا پیش از آن هنجار‌شکنی‌های زیادی کرده بود؛ از حرف تا عمل. انگار نه انگار که پدرش روزی انقلابی بوده و این انقلاب با کمک او و دوستانش به سرانجام رسیده بود. خیلی وقت‌ها جوری حرف زده و عمل کرده که انگار خود خود اپوزیسیون است.
مثلا سه سال پیش وقتی پدرش در انتخابات ردصلاحیت شد گفت: «از نظر من رد صلاحیت آقای هاشمی یعنی رد جمهوریت و اسلامیت نظام. حداقل بخش عمده‌ای از این نظام از اهداف انقلاب و چارچوب قانون به قدری منحرف شده که آقای هاشمی با این ویژگی‌ها در آن‌جایی ندارد.»
این بار اما ماجرا فراتر از اختلاف عقاید او با نظام و سیاست جاری و رسمی فعلی اوست. او سراغ یک فرقه ضاله رفته؛ همه کار کرده تا آن ساخته‌های دست صهیونیست‌ها جانی تازه بگیرند. ماجرا از این قرار است که فائزه هاشمی‌رفسنجانی در حاشیه دیدار با فریبا کمال‌آبادی، عضو ارشد بهاییت ایران که به تازگی بعد از هشت سال زندان به مرخصی آمده است، با برخی سران این فرقه دیدار کرد. در بخشی از تصویر منتشر شده از این دیدار، عکسی روی دیوار از عباس افندی فرزند ارشد بهاءالله (بنیانگذار بهاییت) که به نام عبدالبهاء شناخته می‌شود و سومین شخصیت‌محوری بهاییت است دیده می‌شود. کار به آنجا رسیده که سخنگوی جامعه بهاییان در لندن طی گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی گفته است: «بعد از سالیان سال ناآگاهی درباره وضعیت بهاییان و اعتقادات بهاییان، این سدها دارد شکسته می‌شود و کسانی که با بهاییان در تماس هستند متوجه واقعیات می‌شوند. البته اختلاف عقیده وجود دارد اما احترام به عقاید دیگران نشانه پیشرفت جامعه ایران است، مخصوصا از سوی کسانی که متعلق به قشر مذهبی جامعه هستند.»
خب این صورت ماجرا بوده؛ تصویری کوتاه از آنچه رخ داده. حالا حرف برای زدن زیاد است. آقای هاشمی تا کنون برای تمام جنجالی‌هایی که خودش یک سوی آن بوده یا جنجال‌هایی که اطرافیانش در آن دخیل بوده‌اند توجیه و دلیل زیادی آورده؛ هر کدام را به نوعی پاسخ داده یکی را گفته حق با ماست، یکی را گفته دروغ است و یکی را گفته دیگران بودند ما نبودیم. این بار اما او می‌خواهد چه کار کند؟ این بار می‌تواند بگوید حق با خانواده ماست؟ می‌تواند از بهاییت دفاع کند؟ می‌تواند بگوید دروغ است وقتی فائزه با وقاحت تمام در پاسخ به او که گفته «فائزه اشتباه کرده باید جبران کند» می‌گوید: «هیچ‌کار خلافی نکرده‌ام پشیمان نیستم و کسانی که به این دلیل حمله می‌کنند دغدغه دین ندارند.» یا مثلا این بار هم می‌خواهد بگوید این یک عکس فتوشاپ است و توسط یکی از نزدیکانی که اکنون اخراج شده منتشر شده. خیر! این روحانی سابقا جوان به خوبی می‌داند چه اتفاقی افتاده؛ می‌داند دختر او این غلط‌های زیادی‌اش را از چند سال پیش آغاز کرده؛ او یادش مانده که در ملاقات با دخترش در اوین چه گفته بود. ملاقاتی که فائزه آن را این‌گونه روایت می‌کند: «زمانی که بابا برای ملاقات با من به زندان آمد، گله‌های آن طرف را منتقل کرد که چرا به مجاهدین ومنافقین نمی‌گویم یا چرا روابط خوبی مثلا با مجاهدین و بهایی‌ها دارم.» آقای هاشمی حتما مثل ما این روایت را هم خوانده: «یکی از زندانیان فرقه صهیونیستی بهاییت بنام مهوش.ش که از دوستان و نزدیکان فائزه هاشمی در زندان اوین بوده است در یادداشت‌های روزانه خود که بعدها در رسانه‌های بهایی منتشر شد، نوشته است: «امروز فائزه خانم اعلان‌ کرد که مایل ‌است همراه ما روزه بگیرد [۱۱ تا ۲۹ اسفند دوران روزه بهاییان است]. با او افطار کردیم. محبت او فوق‌العاده است.»
آری همه حرف همین است که فائزه تکلیف خود را با ما؛ یعنی ملت مسلمان ایران مشخص کرده است. او وقیحانه می‌گوید مقصودش مسائل حقوق بشری است تا دیگر کسی شک نکند که نسبت او با انقلاب اسلامی به کجا رسیده است. آقای‌ هاشمی، شما همان روحانی هستی که روزی یار امام بودی، آقای هاشمی شما همان شیخی بودی که روزی تصویر جمهوری اسلامی بودی. آقای هاشمی شما همان شیخی هستی که پای نماز جمعه تو می‌گفتند «مخالف ‌هاشمی، دشمن پیغمبر است»؛ آقای هاشمی صادق باش، لااقل با خودت در خلوت خودت، آنجا که نشسته‌ای نماز می‌خوانی، آنجا که قرآن می‌خوانی از خودت بپرس اگر به محضر رسول‌الله برسی چه حرفی برای او داری. چه پاسخی داری برای آن عکسی که از دخترت منتشر شده؛ لابد می‌خواهی بگویی: «من که گفتم فائزه اشتباه کرده!». همین و بس! آقای هاشمی شاید درست باشد بگوییم قبل از اینکه فائزه اشتباه کرده باشد این شما هستید که اشتباه کرده‌اید؛ کسی منکر این نیست که شما مثل خیلی از دیگر انقلابیون زحمت زیادی برای انقلاب و نظام کشیده‌اید اما دور از واقعیت نیست اگر بگوییم برای فرزندانتان زحمت چندانی نکشیده‌اید! اگر فرزندان شما، یا لااقل همین فائزه خانم در تمام این سال‌ها فقط وجهه رحمانی پدر را نمی‌دیدند کجا جرات می‌کرد چنان کاری بکند. آقای هاشمی مشکل از آنجا شروع شد که دختر شما وقیحانه نظام را زیر سوال برد و گفت نظام مشروعیتش را از دست داده؛ شما آن زمان شاید چندان از درشت‌گویی دخترتان بدتان نیامد یا لااقل نرنجیدید چون پای خودتان وسط بود اما این بار پای اسلام وسط است. پای مکتب تشیع در میان است. آقای هاشمی شما خودت مگر بارها روی منبر روضه نخواندنی برای مظلومیت امامان شیعه، حالا دخترت آن فرقه کذایی را بر دست گرفته و دم از حقوق بشر می‌زند. آقای‌ هاشمی، فائزه تکلیف خود را با ما مشخص کرده، حالا شما هم تکلیف خود را روشن کن! با کدام طرفی؛ نکند خدایی نکرده همان جایی می‌خواهی بایستی که فائزه با وقاحت ایستاده! اگر آنجا نیستی؛ آستینت را بالا بزن بالای منبر برو؛ یک بار دیگر روضه بخوان و گریه کن. برای مظلومیت اسلام؛ برای تنهایی شیعه. برای اینکه این دین اینقدر مظلوم شده که در مملکت جمهوری اسلامی؛ فرزند یک روحانی جوان که چند سال است آیت‌الله هم خوانده می‌شود از بهاییت دفاع می‌کند. آقای هاشمی این بار ماجرا نه انتخابات است نه موشک است نه توئیتر؛ این بار ماجرا دختر شماست؛ فائزه.
آقای هاشمی نگذارید خاطره ما از شما بعد از نبودنتان تلخ‌تر از اینی باشد که حالا هست. شما بارها خود را با شهید بهشتی مقایسه کرده‌اید؛ اتهام‌های مقابلتان را با تهمت‌های مقابل آن شهید بزرگوار مقایسه کرده‌اید اما باور کنید این بار پای هیچ اتهامی ‌وسط نیست. حالا یک جرم اتفاق افتاده؛ یک جرم واقعی؛ عکس آن هم موجود است البته نه مثل عکس‌های آقای احمدی‌نژاد از دیگران. این بار مجرم خودش عکسش را منتشر کرده؛ آن را سر دست گرفته و پز می‌دهد! او لابد باز دنبال زندان است و هزار شوی سیاسی دیگر! اما ما باید دنبال چه باشیم؛ این وقاحت را چگونه می‌توان جمع کرد؟ این درد سنگینی زیادی دارد. کاش آیت‌الله بهشتی این روزها بود، کاش مطهری بود، کاش مفتح بود؛ کاش بودند و می‌دیدند رفیق آن روزهایشان که برای مبارزه و برای انقلاب همه کار می‌کرد حالا حاضر نیست کار چندانی برای رفع این ثلمه بزرگ بکند! کاش آنها بودند تا شاید هاشمی جور دیگری رفتار می‌کرد!

و اما فائزه...
این دختر که لابد به نام پدرش خود را آدم مهمی ‌می‌داند با یک عالمه حاشیه امن تا آن حد که از این کارها بکند؛ دقیقا می‌داند چه می‌کند خوب هم می‌داند. برای هدفی که دارد از اتفاق راه درستی را انتخاب کرده. نتیجه طبیعی کارهایش تقریبا هم همان می‌شود که همیشه می‌خواهد. می‌دانید چرا؟ به دلیل اینکه مقابل او همیشه به نام پدرش ملاطفت شده است. چند سال پیش خیلی‌ها راهی خیابان شدند برای اعتراض‌های غیر‌قانونی برای چنگ‌زدن به جمهوری اسلامی؛ بعضی از آنها محاکمه شدند بعضی از آنها به حبس رفتند و تنبیه شدند، اما ایشان به نام پدرش با آرامش از آن ون پلیس پیاده شد و راه خانه‌اش را در پیش گرفت. آنچه از شواهد می‌توان فهمید این است که این دختر که خود را آدم مهمی ‌می‌داند آن هم به نام پدرش برنامه‌های زیادی دارد. باید با این پدیده مواجه شد بدون اینکه به این فکر کرد که او فرزند کیست. باید مثل هر کس دیگری با او برخورد کرد. سوال مهم این است که اگر هر فردی غیر از فائزه مثلا یکی از روزنامه‌نگاران، سیاسیون، فرهنگی‌ها، ورزشی‌ها یا هنری‌ها چنین خبطی کرده بود با او چگونه برخورد می‌شد. باید با فائزه هم همان‌گونه برخورد کرد. چه اشکالی دارد؟ جرمی اتفاق افتاده؛ مجرم را صدا کنید؛ پای میز محاکمه ببرید. اجازه دهیم قانون ما که از شرع بهره گرفته قضاوت کند.
باید خود را برای یک محاکمه آماده کنیم؛ قانون، شرع و جامعه این را از ما می‌خواهد؛ یک محاکمه بدون توجه «به نام پدر»!